سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحلیل

به نام او- سلام
یک پرسش دیگری که درمورد ولایت فقیه،غالباکارشناسان رشته اصول فقه دانشگاهی می پرسند،این است: فقهای سابق (قرون اولیه) بحث ازولایت فقیه به معنای تشکیل حکومت نکردند!!!!

راست هم می گویند،اگرکسی درکتب فقها،دنبال کلمات رژیم ،دولت ،هیئت دولت واین چیزها بگردد،اگرپیدانکرد،راست گفته است واقعا پیدا نمی شود اما مفاهیمی که تماما معدی مفهوم حاکمیت اند،درآثار فقهاوقدمای مابالاخص دردوران تقیه ’پره. شمامی دانید درهمین چهارصد سال پیش درهمین ایران هیچ شیعه ای جرات نمی کردبگوید من شیعه ام. ایران مذهب اصلی اش اهل سنت بود چون تابع حاکمیت بودند. ازدوران صفویه به بعد مذهب تشیع اظهار وجود کردازحاکمیت صفویه تا این سه،چهارقرن اخیراست که تازه فقهای ماتوانسته اند گاه گاهی این مسئله را تسریع کنند قبلش اصلا نمی شد. حالا این که می گویند نظریه ولایت فقیه اصلا أبتره ،ازدویست- سیصد سال پیش اصلامطرح نبوده دنبال جنود برلفظ اند. دنبال کلمات رژیم سیاسی واین چیزها می گردند،بله! من هم می گویم نیست.
بعضی ها گفته اند آقا! فقهای شیعه متأخرینشان هم سه تا ولایت بیشتر برای فقها قائل نشدند: 1- ولایت افتاء،2- ولایت قضاء،3- ولایت حسبه (ولایت درامورحسبیه).دیگه کسی نگفته ولایت فقیه ،حکومت ولی فقیه.آقا جون!چرادراین مفاهیم دقت ،فکر،توجه نمی شود؟آیا تا بحال درمعانی این کلمات وفلسفه این کلمات فکرکرده اید ،اصلا حرف من هم این است که همین سه تاراقبول داریم ولاغیر. .
ولایت افتاءیعنی چی ؟(خواهش می کنم بادقت بخوانید) مجتهدحق دارددرتمام حوزه های زندگی اهم از: فردی ،اجتماعی ،عبادی ،سیاسی ،اقتصادی فتوابدهد،نظریه سیاسی بدهد.خب! فتوابدهد برای اینکه همین طورفتواداده باشد،به قصد قربت همین طوربگوید،نذرکردیم فتوابدهیم، نه نه فتوابدهد برای اینکه فتواعمل بشود یعنی فتوادادنش ضامن اجرایی داردیاندارداگرفتوادادن فقیه ضامن اجرایی نداشته باشد ،ارزش ندارد.اگر این ولایت رابرای فقیه قائل هستید معنی اش این است که می گویید حاکمیت فقط بردوش ولی فقیه سبک است ولاغیر.بنابراین اتفاقاتی که درجامعه می افتد بایدتابع فتوای کسی که ولایت افتاءدارد باشد.نتیجه این که اصول ومتن جامعه رابایستی ولی تعیین کند، طبق ولایت افتاء:ولی فقیه درتمامی حوزه هامی تواند نظر بدهدواجرایش هم واجب الطاعه است. همین ولایت افتاراهم بچسبیم اصلابقیه اش راکناربگذاریم. خودهمین بخش اعظم حکومت است. یکی دیگه گفتند درادله فقهی فقط ازولایت قضاءسخن به میان آمده است نه بیشتر. خب! سوال می کنیم
ولایت قضاءیعنی چی ؟(خواهش می کنم بادقت بخوانید)ولایت قضاء:یعنی قوه قضاییه .اصلادستگاه قضایی جزءحکومت است جزءلاینفک حکومت است شمایک رژیم دردنیا پیداکنید که حاضرباشد دستگاه قضایی رابدهد به اپوزیسیونش. می گویند آقا مامملکت رااداره می کنیم بدون دستگاه قضایی، ولی اصلااین طورنیست دستگاه قضایی دریک مملکت جزءاصلی ورکن حاکمیت است ،ولایت قضاء معنی اش این است که  مجتهد حق دارد درتما می اموری که خلاف حدودشرع همانندظلمی درجامعه اتفاق بیافتد، دخالت وبرخورد کند وحکمش لازم الاجراست حتی درمسئله عدالت اجتماعی وولی فقیه هرمسئله ای راکه تشخیص بدهد،مثلا یک ظلمی توسط فلان حاکم ،قاضی ،وزیر، وکیل صورت گرفته حق دخالت دارد ویقه آنراباید بگیر.داین شد ولایت قضاء.امیدوارم فهمیده باشید.

ولایت سوم، ولایت درامور حسبیه: یعنی اموری است که- مالایرضى الشارع بترکه اءبدا – شارع، خداوند وپیامبرگرامی اسلام(صلی اله علیه وآله) راضی نیستند به ترکش، نباید روی زمین بماند، درحین حال متولی خصوصی هم ندارد. مثالهای ساده ای درقرن های قبل رایج بوده، فرض بفرمایید: یک کسی کنارخیابان افتاده و مرده.آیااسلام وشارع راضی است که این جنازه بماند وبگندد هیچ کسی هم نمی آید اینراجمع کند،اینجاگفتند جزوظایف ولی فقیه است. یافرض کنید پولی پیداشده است مالکش معلوم نیست چه کسی است.مسئول اموال مجهول المالک،ولی فقیه است.  یا یک دیوانه ای پیداشده است که کسی نیست این راجمع کند همین طور دورخیابان هاافتاده هم به خودش صدمه می زند هم به مردم ومتولی خصوصی هم ندارد منظورم این است که  قوم وخویش وفامیل نداردکه اینرابگیرند وببرند اینجا گفتند وظیفه ولی فقیه مجتهد است اینها اموری است که متولی خصوصی نداردوبایستی به اینها رسیدگی شود. گفتند فقهااین مقدارولایت دارندواینقدرتوجه نکردندکه این حرف درچه دورانی زده شده؟دورانی که حکومت دست جوربوده، حکومت، حکومت اسلامی نبوده، وفقها گفتند که جزو،وظایف حکومتی ما حداکثرش راکه نمیتوانیم انجام دهیم این حداقل راانجام دهیم لذاتحت عنوان امورحسبیه می آمدنددرروستاهاآب انبار، جاده، بیمارستان، درمانگاه، دیوانه خونه درست می کردند اموال مجهول المالک را جمع می کردند،یتیم خانه درست می کردنداینهاحداقل مصادیق امورحسبیه است نه حداکثرش. اصلا فقهای شیعه می گویند دردوران غیبت، فقها ولایت دراموحسبیه دارندمفهومش این بودکه یک دولت دردولتی تشکیل بدهیم حالا که دولت حاکمیت مشروع نیست وقبولش نداریم همه وظایف حکومتی خودرانمی توانیم اجام بدهیم این حداقل وظیفه یمان راانجام بدهیم همین امور روزمره باشد والا امورحسبیه دردرجه اول امرحکومتی است برای اینکه متولی خصوصی نداردامری عمومی است ولذا الان تمامی مسائلی که جزءحوزه امورپاپلیک به اصطلاح جامعه شناسان سیاسی عرصه عمومی است تمام مصداق امور حسبیه است.همانند: وزارت خانه ها، اداره ها وشهرداری ها، همه امور حسبیه است.

نتیجه آخر: مامی گوییم که درست است که شماکلمه حکومت فقیه رابه معنای دولت درآثارفقه شیعه ندیدیدکه لازم هم نبود،اماهمین ولایت افتاء، قضاء، وولایت درامور حسبیه کفایت می کند آن چیزی هم که تحت عنوان ولایت فقیه می گویند همین است و بیشترنیست.