نکته اولی که میخواهم در باره آن بنویسم، اهمیت و حساسیت مسئله است. قاعدتاً موضوع به یک معنا بحث و گفتگو در باره تلویزیون طراز انقلاب و نظام اسلامی و جامعهای است که از دل یک انقلاب بزرگ به نام انقلاب اسلامی درآمده است. میتوان گفت طبیعتا این نوع موضوع باید از اولویتهای اصلی ما از همان روزهای اول انقلاب بوده باشد، ولی در عمل، تا کنون بحث جدی در این زمینه نداشتهایم، به این معنا که این مسئله را درک نکردهایم که چه چیز مهمی در این میان مطرح است و چقدر با سرنوشت و تقدیر این انقلاب پیوند دارد که در این موضوع تامل کنیم.
اعوذ بالله منالشیطانالرجیم، بسمالله الرحمنالرحیم
نکته اولی که میخواهم در باره آن صحبت کنم، اهمیت و حساسیت مسئله است. قاعدتاً موضوع به یک معنا بحث و گفتگو در باره تلویزیون طراز انقلاب و نظام اسلامی و جامعهای است که از دل یک انقلاب بزرگ به نام انقلاب اسلامی درآمده است. میتوان گفت طبیعتا این نوع موضوع باید از اولویتهای اصلی ما از همان روزهای اول انقلاب بوده باشد، ولی در عمل، تا کنون بحث جدی در این زمینه نداشتهایم، به این معنا که این مسئله را درک نکردهایم که چه چیز مهمی در این میان مطرح است و چقدر با سرنوشت و تقدیر این انقلاب پیوند دارد که در این موضوع تامل کنیم.
جهان مدرن مبتنی بر تغییر است نه دعوت
یکی از ویژگیهای جهان مدرن برخلاف تمام تمدنهای دیگر بشری این است که تمدن مدرن، کار خود را با شیوه خاصی پیش میبرد که کاملا با هر تمدنی که قبلا از آن سابقهای داشتهایم، متمایز است. همه تمدنها ادعاهائی دارند و افرادی میآیند و این ادعاها را مطرح میکنند و آن ادعا قبول یا رد میشود، ولی جهان مدرن مبتنی بر دعوت نیست، بلکه بر اساس منطق خاص خودش، مبتنی بر تغییر است.
یعنی مدرنیته و دنیای غرب، دنیا را عوض میکنند و به طور الزامی و اجباری، ما را هم چه بخواهیم، چه نخواهیم، عوض میکنند و اصولاً بسط و گسترش مدرنیته، به همین شکل اتفاق افتاده است، یعنی از ابتدا با فکر و زندگی و جهان مدرن چالش وجود داشته، ولی در عمل دائماً جهان مدرن بسط و گسترش پیدا کرده است. مردمی، قومی، جامعهای در این تاریخ 300، 400 ساله پیدا نمیشود که به استقبال جهان مدرن رفته باشد. البته شاید باید حرفم را پس بگیرم، چون ژاپن استثناست، ولی بهطور کلی حتی ژاپن هم اگر دچار درگیریهای جنگ و عواقب آن و با قدرت تکنیکی غرب مواجه نمی شد، قطعا تحولاتی که در آن اتفاق افتاد، پیش نمیآمد.
در هر صورت ما با چنین تمدنی روبرو هستیم که از کسی نمیپرسد که مرا میخواهی یا نمیخواهی و چندان هم این موضوع را روشن نمیکند که اگر از ما بپرسد آیا به من میپیوندی یا نه، به چه چیزی باید پیوست یا از چه چیزی باید دوری کرد، خصوصاً با توجه به دگرگونیهای مداومی که در مدرنیته وجود دارد، مدرنیته هر روزی به شکلی در میآید و به ارزشهای جدیدی اتکا و فردای آن روز، همان ارزشها را نفی میکند.
به هرحال اگر هم قرار بود از ما بپرسد که به چه چیز میپیوندی، باز هم تکلیف ما خیلی معلوم نبود، ولی این کار را نمیکند و به جای آن، جهان و محیط ما را عوض میکند و با تغییر شرایط محیطی، ما هم عوض میشویم، کما این که شدهایم، یعنی هیچ جای دنیا نیست که این اتفاق در آن نیفتاده باشد.
تلویزیون در راس ابزارهای تمدن مدرن قرار دارد
در چنین مواجههای، یکی از مهمترین ابزارهای این دگرگونی و تغییر، یعنی رسانه و در اوج آن تلویزیون قرار دارند و ما با آن درگیر شدهایم، بیآن که از ما بپرسند آیا آن را میخواهی یا نمیخواهی یا چه شکلی از آن را میخواهی؟ و ما عملاً استفاده کننده آن شدهایم، آن هم استفادهکننده طراز اول.
شما در هیچ جای دنیا این سطح استفاده از رادیو تلویزیون را پیدا نمیکنید. مثلا در انگلیس تا ده سال پیش شاید سه شبکه سراسری وجود داشت، بهتدریج چهار پنج تا شد، ولی در کشور ما دائما دارد گسترش پیدا میکند و ظاهراً حد یقفی هم بر آن متصور نیست. اوایل تحفظهائی داشتیم که بهتدریج آنها را هم کنار گذاشتیم و در هر صورت بدون این که سئوال بکنیم، با یک سری حاشیههائی جلو آمدیم و تا این میزان غرق این مقوله شدیم، مقولهای که لحظه لحظه در تعامل با آن دگرگون و عوض میشویم. شما شبکههای مختلف را میزنید و اگر مجاری ورود غرب به طرف شما قبلاً یک لوله یک اینچی بود، حالا تبدیل به یک لوله ده اینچی شده است.
عجیب است که تلویزیونی ها این سوال را از خودشان نپرسیده اند
واقعا از عجایب است که ما تا حالا این سئوالها را نکردهایم. در رسانه ملی دائماً همایشهائی برگزار میشود و به قول عامه برای خودشان پپسی باز میکنند و جایزه میدهند، ولی این سئوال را که باید در کانون دغدغههایشان باشد، نپرسیدهاند که ما واقعا چه نوع رسانهای میخواهیم؟ چه نوع رادیو و تلویزیونی میخواهیم؟ وقتی شما ادعای بسیار بزرگی میکنید که آمدهاید تا نظم متفاوتی را در این عالم ایجاد کنید، تمدن تازهای بگذارید، مهمترین سئوالات همینهائی هستند که شما به اجبار و تحت شرائط تاریخی، درگیر آنها شدهاید، نه این که بدون تأمل، روند قبلی را دنبال کنید و صرفاً به صورت حاشیهای و تعلیقههائی بر این طرف و آن طرف، مطلب را حل و فصل کنید.
البته این مسئله یکی از نمودهای مشخص قصور و تقصیری است که اهل نظر و به طور کلی حوزه در دانشگاه داشتهاند و دارند. دانشگاه ما و بهطور مشخص علوم انسانی، به جای درگیری با این مسئله که مسئلهای است تجویزی، یعنی سخنی است در باب شکل مطلوب رسانه و بهطور مشخص تلویزیون، دائماً درگیر شکلهای جاری و موجود و شکلهای تجربی هستند و بحث هایی که میشود به گسترش و تداوم وضعیت موجود کمک میکند، در حالی که غایت علوم انسانی باید این باشد که در زمینههای مختلف، ما چه شکلی از سازمان، نهاد، مؤسسه و رفتار را باید داشته باشیم و یکی از آنها هم تلویزیون است.
ما چه نوع تلویزیونی باید داشته باشیم؟
ما چه نوع تلویزیونی باید داشته باشیم؟ این سئوال اساساً طرح نمیشود، دلیلش هم واضح است و آن هم انحراف بزرگی است که در علوم انسانی اتفاق افتاده و سئوالات تجویزی را کلا از حوزه بحث و گفتگو خارج کردهاند و علم از طریق تجربی، تجویزهای خود را پیش میبرد، کما این که تا به حال پیش برده است.
سئوال فلسفی اصلی ما این است: فلسفه تلویزیون از منظر دینی، از منظر اسلامی و از منظر انقلاب اسلامی چیست؟ البته این سئوال، دو جواب عقلی و نقلی دارد. فلسفه تلویزیون مطلوب ما باید قاعدتاً از درون متون دینی تغذیه کند. در این زمینه هم متاسفانه حوزههای ما اصلاً کاری نکردهاند، نه این که بگوئیم کار درخوری نکردهاند.
به هر صورت این همایش را از این جهت باید تقدیر کرد که کار بزرگی است و توجه خوبی به موضوع شده است. به یک معنا شاید قبلا امکان و استعداد و مقدورات آن وجود نداشته است و بر فرض که تأمل هم میکردیم، نمیتوانستیم متناسب با فکر و ایده خودمان چیزی را محقق کنیم، ولی الان ظرفیتها و امکانات جمع شده و این زمینه وجود دارد که اگر به فکر، ایده یا اندیشههای رسیدهایم، آنها را اجرا کنیم. از همه جهات، موقع کاملا مناسبی است و از این جهت، این بحثها و همایشها را بحث مقدماتی برای این موضوع مهم میدانم و عنوان کلی آن را فلسفه تلویزیون میگذارم که میتوان آن را در یک عنوان کلیتر، فلسفه رسانه نامید.
در این گامهای مقدماتی، ما در واقع درگیر واکاوی مسئله هستیم، یعنی این که اصلاً چه نوع مسائل و سئوالاتی در اینجا مطرح هستند و مسئله بعدی که مهمترین موضوع ماست، این است که ما به چه نحو میتوانیم به این مسائل پاسخ بدهیم.
ماهیت تلویزیون پیچیده است
از قبل باید توجه کرد که مسئله بسیار پیچیدهای است، نه به دلیل میزان تاثیر این وسیله، بلکه به دلیل ماهیت پیچیده آن که یک جنبه واحد ندارد، بلکه جنبههای متعدد و متکثری دارد ـ که در باره آن بحث خواهیم کرد ـ و همین کار را بسیار دشوار میکند و اجازه نمیدهد که بتوان از دل این بحث خیلی راحت و با دست پر خارج شد.
نکته مهم در این بحث این است که به نظر میرسد کلیت موضوع تابع و تحت تاثیر تحلیلی است که ما از موضوع میکنیم، یعنی مهمترین کار به یک معنا همین موضوع کاوی است که ما با چه پدیدهای روبرو هستیم؟ و بعد از این واکاوی، مسئله بعدی ما این است که به چه شکل میتوان به این سئوال پاسخ داد؟ البته همان طور که اشاره کردم دو پاسخ عقلی و نقلی وجود دارد و در نهایت تعیینکننده بحث، دیدگاههای دینی هستند. از لحاظ ادبیاتی هم در عین حال که در این زمینه ادبیات مفصلی داریم، اما خیلی به کارمان نمیآید.
اولاً به این نکته توجه داریم که در جهان مدرن تمامی محصولات مدرن به یک معنا به شکل اتفاقی به وضعیتی که ما الان با آنها مواجه میشویم، رسیدهاند، یعنی خود مدرنیته تابع یک طرح مشخص نبود و در زمینههای مختلف هم همین طور است، از جمله با رسانه از جائی شروع کرده که نمیتوانیم نسبت آن را با وضعیت موجودش تشخیص بدهیم. البته در بعضی از موارد، خیلی مشخص است، مثلا در مورد روزنامه یا مجلات، از دفاتر ثبت تجارتی شروع شده که با وضعیت موجود روزنامه در اشکال مختلف، از زمین تا آسمان فرق میکند. در مورد رادیو و تلویزیون هم همین طور است. اما در آنجا یک منطق کلیای وجود داشته که در واقع منطق کلی تمدنی آن جامعه است و چون آنها خودشان بر قضیه، مسلط و حاکم بودند، بر اساس اقتضائات تمدنی خودشان، آن را به جائی که الان هست، رساندهاند.
آیا اصلاً وجود تلویزیون ضرورت دارد؟!
ما در ارتباط با موضوع یک سئوال خیلی مهم داریم که به یک معنا شاید از همان اول باید آن را کنار بگذاریم، سئوالی که حتی طرح آن هم ممکن است موجب تعجب شود و سئوال و پاسخ آن، شاید نقطه مطلوب نهائی ما را هم نشان بدهد و آن سئوال این است که آیا ما اصولاً به تلویزیون نیاز داریم؟ چون سئوال بعدی ما این است که اگر نیاز داریم، چه نوع تلویزیونی میخواهیم؟ ولی شاید مهمترین سئوال در واقع همین اصل موضوع باشد، یعنی ضرورت این مقوله و ضرورت تلویزیون، چون ظهور اتفاقی رسانهها و باز هم به شکل اتفاقی شکل موجود را پیدا کردن، بسیار به این سئوال موضوعیت میدهد و در مرحله بعد در واقع تمام آن چیزی که درباره کارکردهای عجیب و غریب این دستگاه میدانیم. در بحثها میزان بیانهای مثبتی که نسبت به این دستگاه وجود دارد، شاید یک به صد باشد، در حالی که در مورد آثار مخرب تلویزیون بسیار گفته شده و لذا طرح این سئوال خیلی موضوعیت دارد، ولی البته در مقطع فعلی اگر پاسخ ما به این سئوال، منفی هم باشد، امکان ندارد از این وسیله استفاده نکنیم، مثل خیلی چیزهای دیگر.
مثلاً ما با بمب اتمی مسئله داریم و اگر مسلمین متصدی امور بودند، بسیاری از تسلیحات اتمی موجود در جهان، به وجود نمیآمدند و اگر روند تحولات جهان به دست مسلمین بیفتد، موضوعیت این وسائل در آینده منتفی خواهد شد، ولی چه کسی است که بتواند بگوید ما در حال حاضر این وسائل و این جنگافزارها را نمیخواهیم؟ موقعیت کنونی ما به لحاظ تاریخی به گونهای است که اگر درگیر چنین پاسخهائی بشویم، در واقع شکست را برای خود تضمین کردهایم و لذا با این که مهمترین سئوال و مهمترین جواب است، باید آن را کنار بگذاریم.
اگر به کارکردهای فعلی تلویزیون بپردازیم که عمدتاً مسئول پر کردن اوقات فراغت است، به لحاظ دینی و عقلی میتوان ادله فراوانی آورد که موضوعیت این ابزار را منتفی کند، ولی در موقعیت فعلی، بحث از این منظر بلاموضوع است. البته من این را به عنوان جواب نهائی نمیگویم، چون ممکن است از جهات دیگر، شکل ایدهآل و مطلوب نباشد. من فقط طرح سئوال کردم تا بدانیم این جنبه از موضوع، سئوال مهمی است، یعنی اگر جواب منفی هم ندهیم، تدقیق در این جنبه از بحث بسیار به فهم موضوع کمک میکند.
دو نوع فلسفه تلویزیون
اشاره کردم که بعد از این سئوال، تحلیل موضوع مهمترین کار ماست. به طور معمول وقتی که بحث رسانه و تلویزیون و سینما میشود، سئوالی که در باره شکل نامطلوب وسیلهای مثل سینما و نظائر آن مطرح میشود، متوجه محتوای آن وسیله است و این که محتوا باید چه شکلی داشته باشد و معمولا از جنبههای زیبائی شناختی و جنبههای دیگر درباره آن بحث میشود.
اما در مورد تلویزیون امکان بحث به این شکل وجود ندارد ـ البته نه این که منتفی است ـ چون تلویزیون ابزاری است که انواع صورتها و محتواها در آن قابل عرضه است، بنابراین بخشی از دشواری کار در همین نقطه اولیه که مهمترین بعد یک رسانه محسوب میشود، ظاهر میشود، یعنی این که بر اساس چه صورتها و محتواهائی در این زمینه بحث کنیم؟
ما دستگاهی داریم که به لحاظ زمانی در تمام 24 ساعت و در تمام طول سال مورد استفاده قرار میگیرد و انواع مختلف شکلهای روایت و تصویر در آن قابل انتقال است و به حسب هر یک از این تصویرها و برنامهها یا محتواها، ممکن است انواع مختلف بحثها مطرح شوند. البته مطابق ادبیاتی که وجود دارد، تا کنون دو گروه فلسفه در باره کل رسانهها و همچنین رسانه تلویزیون داشتهایم. فلسفه غالب که میتوان به آن فلسفه بازاری یا تجاری ـ محور و مشتری ـ محور گفت، یعنی فلسفه غالب لیبرالیسم یا سرمایهداری که از این نقطه شروع نکرده، ولی نهایتاً به اینجا رسیده که رسانهای را تحویل بدهد که از جهات مختلف، مسئله اصلی او را مخاطبین و آن هم مخاطب عامه، تعیین و تعریف کند و برای این مخاطب عامه هم مسئله اصلی، لذت بردن و تفریح و سرگرمی است، یعنی اگر در گذشته هم تعبیر و تفسیرهای متفاوتی در این زمینه وجود داشت، الان فلسفه بازاری ـ محور و مشتری ـ محور، فلسفه غالب است و بسط و گسترش کنونی این رسانه در جهان در واقع بر اساس همین منطق صورت گرفته است. این فلسفه از جهات مختلف، یعنی از سیاستگذاری و اداره و مدیریت و نحوه اجرا و نحوه نظارت، تعیینکننده هم هست.
فلسفه ای که مثبت است اما مطلوب ما نیست
فلسفه مقابل آن که از جهاتی جنبههای مثبتی در آن وجود دارد، ولی نمیتواند فلسفه مطلوب ما باشد، فلسفهای است که در شوروی در مورد هنر شکل گرفت و جریانات انتقادی هم در غرب این فلسفه را مطرح میکنند.
به یک معنا اگر به پسزمینه مسئله توجه نکنیم و فقط به لفظ انقلاب و مردم توجه کنیم، شاید این همایش مردم انقلاب اسلامی چنین فلسفهای را مدنظر بیاورد. این فلسفه تفاوتش از حیث محتوا این است که فرد - محور نیست و به عامه توجه ندارد، یعنی ذائقه عامه را نفی میکند و از هنر برتر سخن میگوید و در واقع مقاصد و اهدافی فراتر از خواستههای دم دستی مخاطبین برای این دستگاه متصور است و عمدتاً این دستگاه را در خدمت انقلاب و مقاصد تاریخی که برای خود فرض میکند، قرار میدهد.
این فلسفه ممکن است در یک جهاتی مورد استفاده قرار بگیرد و میشود در آن چهارچوب راجع به تلویزیون مطلوب فکر کرد، ولی در کلیت و بنیادهایش با فلسفه اولیه، یکسان است، یعنی در جاهائی که به مقاصد کلی انسان و نوع نگاه به هستی و حیات و شکل درست زندگی مربوط میشود، از جهات عمدهای با هم یکی هستند. ولی در هر صورت اگر از منظر محتوا به قضیه نگاه کنیم، چون جنبههای صوری و وجه فنیتری دارد، دقتهای خاصی میخواهد که شاید الان زمینه بحثش وجود نداشته باشد.
تلویزیون طراز انقلاب اسلامی چه جایگاهی دارد؟!
اگر از لحاظ محتوا به شکل تلویزیون مطلوب نگاه کنیم، سئوالات اساسیای که برای رسیدن به تلویزیون مطلوب با آنها مواجه هستیم اینهاست که تلویزیون طراز انقلاب اسلامی چه جائی و جایگاهی دارند؟ همان طور که از شهید آوینی هم نقل شد، بهطور کلی این تصور وجود دارد که این نوع کارکردها و محتواها، محتواهائی مطلوب نظام اسلامی نیستند، هرچند که به نظر من باید در مورد آن تشکیک کرد، البته نه به دلیل شرائطی که در آن قرار داریم و ما را ملزم میکند که به این جنبهها و محتواها توجه کنیم، بلکه به این دلیل که به لحاظ تاریخی، در وضعیتی درگیر شدهایم که با چیزی به اسم اوقات فراغت سر و کار داریم، مگر این که به وضعیت معیشتی ما قبل این اوضاع و احوال برگردیم که درگیریهای دائمی کار و معیشت، مانع از این میشد که زمان فراغتی داشته باشیم. یعنی اگر ما به شکل کاملا طبیعی زندگی برگردیم که در فاصله طلوع و غروب خورشید مشغول کار بودیم و بعد از آن هم میخوابیدیم و نور و چراغی نبود، شاید این نوع نگاه به اوقات فراغت و تفریح موضوعیت نداشت.
البته این نوع زندگی کردن هم موضوعیت دارد، ولی آن قدر دور است که ما نمیتوانیم تصورش را بکنیم. امروزه طبیعتگرایان در غرب، بازگشت به این نوع زندگی را توصیه میکنند که بر اساس چرخه شب و روز و طبیعت سازماندهی میشود و معیشت مبتنی بر دست و نیروی بدنی، آن را اداره میکند، ولی در وضعیت فعلی، این نوع جواب به مسئله کمی دشوار است. البته اگر از منظر آخرالزمانی و احادیثی که در باره حضرت صاحب(ع) گفته شده به موضوع نگاه کنیم، شاید موضوعیت داشته باشد، چون به حسب آنچه که نقل شده، ظاهراً دو سوم جمعیت از بین خواهند رفت، یک سوم به مرگ سرخ و یک سوم به مرگ سفید. اگر ظاهر این احادیث را هم بگیریم که بسیار قوی است و دلیلی ندارد که از آنها تخطی کنیم، ظاهراً جنگ افزارها هم از نوع جنگافزارهای مدرن نخواهند بود، بنابراین خود این بحث، هرچند که خیلی دشوار است، موضوعیت دارد.
تلویزیون ایدئولوژیک یا غیر ایدئولوژیک؟ مسئله این است
یکی از جنبههای دیگری که ذیل جنبه محتوائی تلویزیون موضوعیت دارد، مسئله ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک بودن محتوای تلویزیون است. میدانیم که رسانههای موجود مبلّغ غیر ایدئولوژیک بودن هستند. در واقع یکی از ویژگیهای عام و جا افتاده نگاه به این رسانه در عصر حاضر، نفی نگاه ایدئولوژیک است. از آن سو هم میدانیم که تبعات غلبه رسانههای موجود این بود که حس مسئولیت جمعی و تعلق عمومی و دغدغههای مربوط به عرصه عمومی را از بین ببرد، یعنی رسانهها در غرب به دلیل این که فرد ـ محور هستند و بازاری عمل میکنند و به این نوع علقهها توجه دارند، در واقع نوعی مسیر فروپاشی اجتماعی را هدایت میکنند و اثر غیر ایدئولوژیک بودن بهطور طبیعی این است.
ما معمولاً خیلی در باره ایدئولوژیک بودن و مضرات آن بحث میکنیم، ولی در باره چنبه غیرایدئولوژیک بودن مسئله بحث نمیکنیم و در نتیجه غیر ایدئولوژیک بودن برای ما مطلوبیت پیدا کرده است، در صورتی که غیر ایدئولوژیک بودن یعنی این که رسانه، ورای دغدغههای روزمره فردی، دغدغهای نداشته باشد و دغدغههای جمعی و آرمانهائی فراتر از خواستههای دم دستی وجود نداشته باشند. متاسفانه به این بخش چندان توجهی نمیشود که شکل مدرن و شکل مسلط بر رسانهها که همان شکل امریکائی است، چنین تبعاتی دارد.
میزان خبر رسانهای امریکا از دنیا بسیار کم است و مردم امریکا اطلاعی از دنیا ندارند، چون اطلاعات کمی به آنها داده میشود. مشکل فروپاشی اجتماعی که معمولا به مرگ جامعه تعبیر شده است، از تبعات این نوع رویکرد است. رویکردی که چیزی فراتر از فرد را موضوع بحث قرار نمیدهد و در مقابل آن، رویکرد ایدئولوژیک رویکردی است که این نوع دغدغهها را دارد.
تعریف رسانه تحت انقلاب اسلامی
البته ما جواب خیلی روشنتری داریم، مخصوصاً در این همایش که تحت عنوان مردم انقلاب اسلامی برگزار شده که دو مؤلفه مردم و انقلاب اسلامی را دارد و مخصوصاً مؤلفه دوم آن روشن میسازد که رسانه طراز اسلامی متناسب با اهداف دیانت، ایدئولوژیک محور است و دغدغهها و تعلق خاطرهائی فراتر از واقعیتهای موجود را مدنظر دارد، چون مسلمان چه به صورت فردی و چه به صورت جمعی، دائماً به واقعیتهای موجود از جنبه ایدئولوژیک نگاه میکند، در نتیجه، رسانه انقلاب اسلامی هم قطعاً چنین دغدغههایی را دارد و در شرائط فعلی، این دغدغهها خیلی حادتر هستند.
به این معنا که در یک حالت ایدهآل ممکن است اصلا مفهوم انقلاب را نداشته باشید، ولی وقتی مفهوم انقلاب را به عنوان قید برای یک رسانه به کار میبریم، در واقع رسانه را داریم تحت شرایط تاریخی خودمان تعریف میکنیم.
این نکته بسیار مهمی است که ما رسانه را بر اساس نظام اسلامی یا بر اساس انقلاب اسلامی تعریف کنیم. باید به این نکته توجه داشته باشیم که بقای نظام اسلامی، منوط به تداوم انقلاب است، وگرنه در محیط خشنی که اطراف آن را گرفته، قطعاً حذف میشود و در نتیجه، زندگی اسلامی هم ممکن نخواهد بود.
قطعا رسانه بهطور کلی و تلویزیون جمهوری اسلامی باید متوجه انقلاب اسلامی باشند، یعنی محتواهای خود را بر اساس دغدغهها و الزاماتی که انقلاب پیش پای آنها میگذارد، تنظیم کنند که حداقل آن این است که بتوانیم یک حوزه تمدنی مستقل ایجاد کنیم، چون تا وقتی که یک حوزه تمدن اسلامی ایجاد نکردهایم که یک محدوده نسبتاً امنی را برای زندگی اسلامی ایجاد کند، قطعاً نباید از منظر نظام، محتواهایمان را شکل بدهیم، چون منظر نظام، ما را به رکود میکشد و در چرخهای میاندازد که امکان حفظ و تداوم زندگی دینی به شکل کامل وجود نخواهد داشت، یعنی همین وضعیتی که الان با آن درگیر هستیم.
از ابتدای انقلاب ما دائماً بین این دو قطب در رفت و آمد بودهایم، گاهی اقتضائات انقلاب و گاهی اقتضائات نظام را در نظر گرفتهایم. تعیین تکلیف در مورد این مسئله، یکی از مسائل مهم تلویزیون نظام است و روشن میکند که چه محتواهائی را باید داشته باشیم.
فقط کارهای آوینی ایده آل بود
یک وجه بحث در باره تلویزیون مطلوب، بحث در باره محتوا و صورت و قالبی است که محتواها را باید در آنها ریخت. مشکلات ما از حیث صورتها هم کم نیستند و صورتهای موجود قطعا صورتهای مطلوب نیستند. البته کسانی میخواهند نه تنها صورتهای موجود را تثبیت کنند، بلکه قصد بسط و گسترش آن را هم دارند، مثلاً یکی از افرادی که به عنوان هنرمند مطرح میشد، میگفت این چه تلویزیونی است که یک مادر نمیتواند بچهاش را بغل کند و ببوسد یا زن و شوهر را نمیتوانید در اتاق خوابشان نشان بدهید! بعضیها میخواهند از این جنبهها هم پیش بروند، ولی در کلیت، این صورتی که وجود دارد، از جنبههای بسیار صورت مطلوبی نیست.
منظور جنبههای صوری و صرفاً جنبههای فنی یا زیبائیشناسانه نیستند و تمام این شکل های نمایشی با شکلهای تعامل و گفتگو در سینما و برنامهسازیهای تلویزیونی تنها در قالب صورت میگنجد و تنها شکلی که به یک معنا انقلاب اسلامی توانسته خود را در آن بهنوعی متجلی کند، کارهای آوینی بوده است و کارهای دیگر به نوعی از تصویر ایدهآل ما دور بودهاند. بنابراین یک جنبه، همین صورت و محتواست و چیزی که به پیام مربوط میشود.
یکی از معضلاتی که از ابتدای انقلاب داشتیم
جنبه دیگر مجموعه سئوالاتی راجع به جریان ادارهکننده است، یعنی جریان پیام از مرحله تولید پیام تا مرحله پخش، مجموعه عناصر و نیروهائی که در آن مدخلیت دارند و نحوه اداره و مهمتر از همه نظام اجرا و شکل تولید برنامه و کسانی که متکفل این بخش میشوند که بخش بسیار مهمی از بحث را باید به این موضوع اختصاص داد، چون بخشی از معضلات ما در تلویزیون، معلول همین بخش است. وقتی کسانی که این بخش را انجام میدهند، همگی آدمهای شهری هستند و تحصیلات دانشگاهی دارند، قاعدتاً خروجیهای این مجموعه معلوم است که چه خواهد شد و این جهت نادرستی که در کل تولیدات و از جمله تولیدات رادیو و تلویزیون میبینیم، بخشی معلول این جریان است. یکی از مسائل مهم این است که این فرآیند، چه ارتباطی با قدرت و با مردم دارد؟
جنبه مهم دیگر این است که ما مخاطبمان را چه کسی قرار بدهیم. یکی از معضلاتی که ما از ابتدای انقلاب داشتیم و داریم، گیر کردن در همین مسئله است.
بحث مخاطب جنبههای گوناگون دارد، ولی من جنبهای را که آشناتر است، مطرح میکنم و آن هم این است که ما از اول انقلاب تکلیف خودمان را با مخاطب تعیین نکردهایم. ما تلاش داریم همه مردم را جذب کنیم و اگر نگوئیم که این کار نادرستی است، ولی تبعات خود را دارد و به همین دلیل است که دائماً شبکههای مختلف میزنیم و نظم و نسق شرعی زندگی را به هم زده و محتواهائی را ایجاد کردهایم که به کار کسی نمیآیند. الان یکی از کارهای تلویزیونیها این شده که دائما سر خودشان را بتراشند و این یکی از بدترین تبعات رسانههای تجاری مشتری ـ محور است.
مردم انقلاب اسلامی یک لفظ عام نیست و دقیقاً مردمی است که متعلق به انقلاب اسلامی و زاده آن هستند. تلویزیونی که خودش را تلویزیون مردم انقلاب اسلامی تعریف نکند، دچار تبعاتی خواهد شد که اکنون گرفتار آن شده و بدتر از این هم خواهد شد.
منبع:متن کامل سخنرانی دکتر کچوئیان در همایش تلویزیون مردم انقلاب اسلامی