سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحلیل

نظر

بسم الله الرحمن الرحیم
براستی میدانیم آخر این سفر خاک است!!!

کلام مشهوری از امیرالمؤمنین حضرت علی ابن ابی طالب علیه السلام در نهج البلاغه در مورد حرمت و حساسیت بیت المال مطالعه کرده و نشر میدهم تا بلکه برخی(ازجمله خودم) که ادعاهای‌شان گوش فلک را هم پاره کرده و بعضاً عناوین مقدسی را هم یدک می‌کشند، لااقل از کلام مولا خجالت بکشند و با این‌گونه دست‌‌اندازی به بیت‌المال مسلمین وزر و وبال‌شان را بیش از این نکنند:

«سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان (خارى سه شعبه که خوراک شتران است و سخت گزنده است) به سر ببرم، و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوش‏تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم، و چیزى از اموال عمومى را غصب کرده باشم. چگونه بر کسى ستم کنم براى نفس خویش، که به سوى کهنگى و پوسیده شدن پیش میرود، و در خاک، زمانى طولانى اقامت میکند؟

به خدا سوگند، برادرم عقیل را دیدم که به شدّت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من (پیمانه‌ای به وزن سه کیلوگرم) از گندم‏ هاى بیت المال را به او ببخشم. کودکانش را دیدم که از گرسنگى داراى موهاى ژولیده، و رنگ‌شان تیره شده، گویا با نیل رنگ شده بودند. پى در پى مرا دیدار و درخواست خود را تکرار میکرد، چون به گفته‏ هاى او گوش دادم، پنداشت که دین خود را به او واگذار میکنم، و به دل‌خواه او رفتار می‌کنم و از راه و رسم عادلانه خود دست بر میدارم، روزى آهنى را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد فریاد زد و نزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اى عقیل، گریه کنندگان بر تو بگریند، از حرارت آهنى می‏ نالى که انسانى به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخى می خوانى که خداى جبارش با خشم خود آن را گداخته است؟ تو از حرارت ناچیز مى‏ نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم؟ و از این حادثه شگفت آورتر اینکه شب هنگام کسى به دیدار ما آمد و ظرفى سر پوشیده پر از حلوا داشت، معجونى در آن ظرف بود چنان از آن متنفّر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمّى، یا قى کرده آن مخلوط کردند! به او گفتم: هدیه است؟ یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم حرام است. گفت: نه، نه زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است.

گفتم: زنان بچّه مرده بر تو بگریند، آیا از راه دین وارد شدى که مرا بفریبى؟ یا عقلت آشفته شده یا جن زده شدى؟ یا هذیان مى‏ گویى؟ به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‏ هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى کنم که پوست جوى را از مورچه ‏اى ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد! و همانا این دنیاى آلوده شما نزد من از برگ جویده شده ملخ پست‏ تر است! على را با نعمت‏هاى فنا پذیر، و لذّت‌هاى ناپایدار چه کار؟! به خدا پناه مى‏ بریم از خفتن عقل، و زشتى لغزش‏ها، و از او یارى مى‏ جویم.»
(نهج البلاغة- خطبه 224، ترجمه دشتى، ص: 461)