گفت: چه خبر؟
گفتم: این همه تجاوز و جنگ طی دو سه دهه اخیر رخ داده لکن هیچ گاه اعتراضی از غربی ها و امریکایی ها ندیده بودیم!
گفت: راست می گویید؛ چه صحنه جالبی شکل گرفته است!
گفتم: پس غربی ها هم حس دارند!
گفت: این همه مسلمان و غیر مسلمان در جنگ عراق، افغانستان، داعش، سوریه و یمن کشته شدند لیکن این حس انسان دوستانه لمس نشد!
گفتم: رسانه های غربی چه متحدالشکل بابت حمله روسیه به میدان آمده و تصاویر انسان دوستانه و حقوق بشر پخش می کنند!
گفت: یارو! هر وقت منافع خودش را در خطر می دید از محافظه کاری خارج و طلبکارانه مطالبه گری می کرد! بالاخره اعتراض آقا را هم دیدیم!
تحلیل
گفت: روسیه بیتوجه به خط و نشان کشیدنهای آمریکا و ناتو، ضربه سخت و شکنندهای به آمریکا زد و دو منطقه از اوکراین که اعلام خودمختاری کرده بودند را به رسمیت شناخت. یعنی ضمیمه روسیه کرد.
گفتم: دقیقاً 60 سال قبل (1962) بین شوروی سابق و آمریکا بر سر استقرار موشکهای شوروی در کوبا تنش ایجاد شد و نهایتاً خروشچف و کندی توافقی امضاء کردند که بر اساس آن قرار شد شوروی سکوهای پرتاب موشک خود را از کوبا جمع کند و آمریکا هم به کوبا حمله نکند و موشکهای اتمی خود را از ترکیه خارج کند ولی آمریکا بعدها نقض عهد کرد و حالا روسیه آن حرکت آمریکا را تلافی کرده است.
گفت: با این تفاوت که امروزه پشم و پیلی ابرقدرتی آمریکا ریخته و در مقابل، روسیه از 60 سال قبل قدرتمندتر شده است.
گفتم: روباهی زیر درخت با موبایلش شماره میگرفت ولی آنتن نمیداد. زاغی که بالای درخت نشسته بود گفت بنداز بالا برات شماره بگیرم و روباه موبایلشو بالا انداخت. زاغ گفت دیگه موبایل بیموبایل. این به جای اون قالب پنیری که وقتی کلاس دوم بودم با کلک ازم کِش رفتی!
گفت: دیدی غربگراها چه قشرقی راه انداخته بودند و ادعا میکردند که آقای سعید جلیلی یک نامه 200 صفحهای به رهبرانقلاب نوشته و خواستار مذاکره با آمریکا شده است؟!
گفتم: ادعا کرده بودند که این نامه ضد برجامی و توصیه به رولت روسی است!
گفت: حالا آقای جلیلی پاسخ داده که اولاً این نامه 200صفحه نبوده ثانیاً اخیراً نوشته نشده بلکه مربوط به 6 ماه قبل است. ثالثاً خطاب به رهبری نبوده. رابعاً در انتقاد از تیم هستهای کنونی نبوده بلکه در انتقاد به دولت روحانی و گزارش ظریف بوده است و... !
گفتم: از یارو پرسیدند؛ دستت کج نیست؟ گفت؛ ابداً پرسیدند؛ اهل فحش دادن نیستی؟ گفت؛ هرگز! و هرچه از صفات زشت پرسیدند جواب منفی داد. پرسیدند یعنی هیچ صفت رذیله اخلاقی نداری؟ گفت؛ نه، نه، ابداً
فقط زیاد دروغ میگم!
گفت: چه خبر؟!
گفتم: روزنامه سازندگی، ارگان حزب کارگزاران تیتر و عکس صفحه اول شماره دیروز خود را به کاریکاتوری از وزیر اقتصاد اختصاص داده و به اخذ مالیات از خانههای خالی اعتراض کرده است.
گفت: درحالی که بسیاری از اقشار محروم و مستضعف از نداشتن سرپناه رنج میبرند و در همان حال تعدادی از بانکها و مشتی از کلانسرمایهداران، میلیونها خانه خالی را در اختیار دارند، چرا نباید مالیات بدهند؟ اصلاً عدالت واقعی آن است که خانههای احتکار شده را به نفع محرومان مصادره کنند!
گفتم: طی 8 سال گذشته که برنامههای دولت قبلی مردم را به فقر کشیده و نقرهداغ میکرد، این جماعت اشراف میگفتند مردم برای پیشرفت باید این هزینهها را تحمل کنند! و حالا که قرار است عدالت اجرا شده و حق مردم از مفتخورها گرفته شود، جیغ میکشند و به آن اعتراض میکنند!
گفت: کاش این جماعت اشراف یک کلمه هم توضیح میدادند که طی سالها مسئولیت برای مردم چه کردهاند که حالا سنگ آنها را به سینه میزنند؟!
گفتم: آموزگار در زنگ حساب از بچهها پرسید؛ اگر 10 تا سیب داشته باشیم و بهرام 9 تای آنها را بخورد، چندتا باقی میماند؟ یکی از دانشآموزان گفت؛ آقا اجازه! اون یکی رو هم بدید به همون بهرام بخوره! شکموِ ندید بَدید!
گفت: این روزها، سالروز اجرایی شدن برجام است که دولت آقای روحانی میگفت فتحالفتوح است و تمام تحریمها در همان روز اول بالمُره لغو میشوند! و میگفتند روزی است که قدرتهای بزرگ دنیا تسلیم خواستههای ما شدهاند! و ...
گفتم: ولی آمریکا و اروپا، امتیازات نقد را گرفتند و نه فقط به وعدههای نسیه خود عمل نکردند و هیچ تحریمی را لغو نکردند بلکه انبوهی از تحریمهای دیگر هم به آن اضافه کردند.
گفت: به طرفداران برجام و مدعیان اصلاحات بگو که هنوز هم میگویند باید با آمریکا مذاکره و تعامل کنیم! و به تیم هستهای جدید اعتراض میکنند که چرا در مذاکرات وین سختگیری میکند؟! یعنی آمریکا را نمیشناسند و یا خودشان را به آن راه میزنند؟!
گفتم: یک آمریکایی در دفتر خاطراتش نوشته بود؛ من و نامزدم به این نتیجه رسیدیم که هر دو خودکشی کنیم. نیمه شب روی پل رفتیم. نامزدم خودش را درون رودخانه انداخت و من یقه بارانیام را بالا کشیدم و به خانه رفتم! شب سرد و غمانگیزی بود، یک فنجان قهوه داغ خوردم و بعد طلا و جواهرات نامزدم را جمع کردم و ... شب غمانگیزی بود!
گفت: بالاخره این غربگراهای داخلی درباره مذاکرات وین چه نظری دارند؟
گفتم: خُب ببین قبلاً چه نظری داشتند؟ امتیاز نقد بدیم و در مقابل آن وعدههای نسیه بگیریم!
گفت: ولی حالا که ورق برگشته و تیم جدید با اقتدار جلوی حریف ایستاده است چه میگویند؟
گفتم: اگر با اقتدار مذاکره کنیم، نق میزنند که چرا کوتاه نمیآیید که به توافق برسیم و اگر نرم مذاکره کنیم ابرو بالا میکشند و میگویند؛ ای بابا! شما هم که دارید مثل قبلیها مذاکره میکنید! پس چرا به آنها انتقاد میکردید؟!
گفت: یعنی هنوز هم از فاجعه برجام و بلایی که بر سر اقتصاد و تاسیسات هستهای کشور آوردهاند عبرت نگرفتهاند؟!
گفتم: یارو عکس خودشو دید و با تعجب گفت؛ قیافهاش خیلی آشناست، کجا دیدمش؟ بعد از کمی فکر کردن گفت؛ آهان یادم اومد، هفته گذشته که رفته بودم سلمونی روبهروم نشسته بود!
گفت: دولت انگلیس اعلام کرده که انصارالله یمن به یک کشتی انگلیسی در سواحل بندر «راس عیسی» یمن حمله کرده است.
گفتم: کشتی چی شده؟ غرق شده؟ فرار کرده؟ یا توسط انصارالله تسخیر شده است؟
گفت: انصارالله کشتی را تصرف کرده و اعلام کرده که محموله آن تجهیزات نظامی است که برای عربستان ارسال میشده.
گفتم: دست مریزاد، ناز نفس برادران غیور و شجاع انصارالله.
گفت: ولی ائتلاف سعودی اعلام کرده که این کشتی حامل تجهیزات بیمارستانی برای عربستان بوده است.
گفتم: چه فرقی میکند. از این به بعد هر وقت آلسعود اعتراض کرد که انصارالله با موشک به تاسیسات عربستان حمله کرده است، انصارالله باید بگوید موشک نزدیم، به عربستان آمپول زدهایم!