سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تحلیل

گفت و شنود , • نظر

گفت: چه خبر؟!
گفتم: چند روز دیگر دولت کنونی با دولت جدید جابجا می‌شود.
گفت: تکلیف مشکلاتی مثل گرانی‌های افسارگسیخته، افزایش 7 برابری قیمت مسکن، بیکاری، افزایش تحریم‌ها به جای لغو آن، برباد دادن ذخایر ارزی، کاهش ارزش پول ملی، تعطیلی صدها کارخانه، فساد اقتصادی، صدها وعده بر زمین مانده و ... ده‌ها بلای دیگر که اصلاحاتی‌ها و کارگزارانی‌ها و تدبیری‌ها بر سر ملت آوار کرده‌اند چه می‌شود؟!
گفتم: فعلاً که این جماعت فاجعه‌ساز برای فرار از پاسخگویی و یا محاکمه احتمالی، تابلوی مخالفت با طرح «صیانت از حقوق کاربران فضای مجازی» را روی دست گرفته و سعی دارند روی بلایی که بر سر ملت آورده‌اند سرپوش بگذارند!
گفت: مگر فاجعه 8 ساله قابل فراموشی است؟!
گفتم: مهمانی از لپه بدش می‌آمد، برایش دلمه بادمجان آوردند و طرف وقتی پوست دلمه را کنار زد و چشمش به لپه افتاد گفت؛ فکر کردی اگر پالتو بپوشی نمی‌شناسمت؟!


گفت و شنود , • نظر

گفت: دولت محترم مثل همیشه در اظهارات یکطرفه خود از برجام تعریف و تمجید می‌کند و مدعی است اگر ترامپ از برجام خارج نشده بود، اقتصاد کشور گل و بلبل می‌شد و ...
گفتم: ولی بد‌عهدی آمریکا از دوران اوباما شروع شد و بیش‌ترین تحریم‌های اضافه‌شده بر تحریم‌های قبل هم در دوران اوباما بود.
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: بایدن هم که به او دلبسته بودند همان راه اوباما را دنبال کرده است.
گفت: چرا دولت به جای اظهارات یکطرفه، به پرسش‌های منطقی و کارشناسانه منتقدان پاسخ نمی‌دهد؟!
گفتم:‌ از مدیر یک پروژه درباره پروژه‌اش سؤال کردند، گفت؛ سؤال شما دو بخش دارد، بخش اولش که مهم نیست و بخش دومش هم به شما مربوط نیست! سؤال دیگری ندارید!


گفت و شنود , • نظر

گفت: وزیر راه و شهر‌سازی اعلام کرد تاکنون یک میلیون و 300 واحد مسکونی خالی شناسایی شده است و گفت اینها اشخاص حقوقی یا حقیقی هستند که برخی از آنها صاحب 1000 واحد و برخی دیگر صاحب600 و یا 400 واحد مسکونی خالی هستند!
گفتم: آفرین به روشنگری وزیر. پس بیخود نیست که قیمت مسکن طی چند سال اخیر 8 برابر شده و اجاره بها سر به فلک کشیده و پشت بسیاری از مردم زیر این بار سنگین خم شده است!
گفت: این جماعت دزد و حرامخوار و غارتگر چه کسانی هستند؟! چرا گوش کسی به فریاد و دادخواهی اقشار محروم و مستضعف از این دزدان حرامخوار بدهکار نبوده است؟!
گفتم: از یارو پرسیدند چرا هرچه صدایت می‌کنیم جواب نمی‌دهی؟ مگر کَر هستی؟ گفت؛ نه، من لالم، داداشم کَره!


گفت و شنود , • نظر

گفت: «فیلیپ جیرالدی»، متخصص ضد تروریسم در آمریکا و افسر سابق اطلاعات نظامی سیا نوشته است «چند تریلیون دلار در جنگ‌های افغانستان و عراق هدر دادیم و نتوانستیم به هیچ یک از اهداف خود برسیم».
گفتم: انتظار داشتند مردم منطقه برای اشغالگرانی که دست به غارت و قتل عام زنان و مردان و کودکان بی‌گناه زده‌اند فرش قرمز پهن کنند و با گل و نقل و شیرینی از آنها استقبال کنند؟!
گفت: اتفاقاً این افسر اطلاعات نظامی سیا نوشته است تنها دستاورد این دخالت‌های نظامی نفرت مردم منطقه از ما بوده است.
گفتم: شیادی در پوشش گدایی، زنگ خانه‌ای را زد و صاحبخانه پرسید کیه؟ گفت؛ فقیر و بی‌چیزم! کمکم کنید. صاحبخانه چند تا فحش آبدار نصیبش کرد! یارو گفت؛ حالا که پول نمیدی، چرا فحش میدی؟! صاحبخانه گفت؛ از انصاف به دور بود که دست خالی برگردی!


گفت و شنود , • نظر

گفت: چه خبر؟!
گفتم: در مسیر محل کار بوده ناگه چشمم افتاد به بیلیبرد سالن اجلاس سران که معمولاً نطق های رئیس جمهور محترم؛ دکتر حسن روحانی را بالا می آرود!
گفت: خب!
گفتم: گویا اخیراً ایشان افاضه کرده اند که تا آخرین لحظات همانند اوایل دوره ریاست جمهوری به خدمت با جدیت هر چه تمام تر ادامه خواهد داد!
گفت: وا...
گفتم: فقط فحش و ناسزاگویی بود که بصورت تیربار از ذهنم منشعب می شد!
گفت: تا بوده بوده مدیران این کشور با گفتار درمانی سیستم خودشان را پیش می گرفتند و بیچاره این مردم که هماره دلشان به همین افاضات خوش می شود!
گفتم: رئیس جمهور پرو ندیده بودیم که دیدیم رو که نیست سنگ پای قزوین است!


گفت و شنود , • نظر

گفت: پیروزی جواد فروغی در کسب مدال طلای المپیک بد‌جوری دل و جیگر ضد انقلابیونِ کاسه‌لیس را آتش زده است!
گفتم: بد‌جوری گُر گرفته‌اند و نمی‌دانند چه‌جوری باید آتش دل و جیگرشان را خاموش کنند!
گفت: آخرین حرفشان این است که فروغی به عنوان مدافع حرم در سوریه بوده و جنگیده و شاید تعدادی را کشته باشد!
گفتم: دستش درد نکند و درد و بلایش بخورد توی ملاج بایدن و ترامپ و بن‌سلمان و نتانیاهو که ارباب و پدر‌خوانده این کاسه لیس‌ها هستند.
گفت: خب در سوریه با تروریست‌های داعش جنگیده، یعنی همان‌ها که آمریکا هم ادعا می‌کند علیه آنها جنگیده! چرا این اجق وجق‌ها حمله به داعش را، حمله به خودشان می‌دانند؟!
گفتم: حیوونکی‌ها گُرگیجه گرفته‌اند و نمی‌فهمند چه می‌گویند! طرف به شخص بی‌شعوری که زبان آدمیزاد را نمی‌فهمید گفت؛ گیر عجب خری اُفتادیم؟! و یارو در جواب گفت؛ خودت گیر عجب خری اُفتادی!


یاد شهدا , • نظر

گفت وگو با مریم ایمانی همسر شهید مدافع حرم اصغر پاشاپور:

چگونه با همسرتان آشنا شدید؟
خواهرم با خواهر اصغرآقا دوست و همسایه بود. یک روز پدرشان من را دیدند و همین منجربه آشنایی بیشتر و صحبت‌های اولیه و خواستگاری شد. ایمان، اخلاق نیک و چشم پاکش رضایت من و خانواده‌ام را جلب کرد.
چه سالی ازدواج کردید و چند فرزند دارید؟
سال 1378 ازدواج کردیم. سه فرزند؛ زهرا خانوم، آقا مهدی و محمدحسین.
از خصوصیات اخلاقی حاج‌اصغر بگویید.
اصغرآقا مهربان و با بچه‌ها بسیار صمیمی و رفیق بود. مأموریت‌های او بسیار بود و دیر به دیر به منزل می‌آمد اما همیشه سعی داشت زمانی‌که در خانه است وقت بیشتری برای بچه‌ها بگذارد. مثلا با آن‌ها صحبت و بازی می‌کرد و بعضا به درس‌های‌شان رسیدگی می‌کرد. اصغر خودش را وقف کار و خدمت به مردم کرده بود و همیشه می‌گفت: «من با شغلم ازدواج کردم». ویژگی‌های خوب بسیار داشت اما به نظرم بهترین آن‌ها خویشتنداری بود یعنی با همه خوب بود و اگر کسی از لحاظ فکری با او یکی نبود، رابطه‌اش را قطع نمی‌کرد.
از زندگی‌تان با حاج‌اصغر بگویید.
زندگی خوبی داشتیم و تنها مشکل زندگی‌مان، نبود اصغر بود.
چرا تصمیم گرفت به سوریه برود؟
ما قبل از جنگ سوریه برای زیارت به آن‌جا رفته بودیم و آن ‌زمان اصغر به من گفته بود که علاقه‌ دارد روزی توفیق خدمت به حضرت زینب سلام‌الله‌علیها را پیدا کند و در سوریه بماند. به همین دلیل با آغاز بحران در سوریه، اصغر کارهای اعزامش را پیگیری کرد تا به خواسته‌ قلبی‌اش برسد.
شما مخالف اعزامش نبودید؟
اولویت اول اصغر کارش بود و اصلا عادت نداشت از مسائل کاری‌اش با ما صحبت کند و من چون به مأموریت‌های او عادت داشتم و می‌دانستم بخشی از کارش است، مخالفت نکردم.
چند ماه در مأموریت بود؟
اصغر مأموریت‌هایش طولانی بود و خیلی کم به ایران می‌آمد. روزی یکی از فرماندهان او متوجه این موضوع شد و به اصغر گفت: «خودت که فرصت سر زدن به خانواده‌ات را نداری، حداقل به آن‌ها بگو که به سوریه بیایند تا بتوانی بیشتر سر بزنی!» که اصغر این موضوع را با من مطرح کرد.
شما هم به سوریه رفتید؟
شرایط زندگی در آن‌جا سخت بود و من محمدحسین را باردار بودم. تصمیم گرفتیم پس از تولد محمدحسین به دمشق برویم که همین هم شد. محمدحسین سه ماهه بود که ما به سوریه رفتیم.
چه سالی؟
95.
زندگی در سوریه چگونه بود؟ نمی‌ترسیدید؟
ما با مناطق جنگی فاصله داشتیم ولی موشک‌ها را در آسمان می‌دیدیم و لرزش زمین پس از اصابت موشک را کاملا حس می‌کردیم اما بچه‌ها آن‌جا را خیلی دوست داشتند و نمی‌خواستند به ایران برگردند.
چرا؟
بچه‌ها وابسته پدرشان بودند و همین که او را زود به زود می‌دیدند، برای‌شان رضایت‌بخش بود. خوبی دیگرش این بود که ما با اصغر روزی دو ‌سه بار تلفنی صحبت می‌کردیم و این امکان در تهران وجود نداشت.
بچه‌ها درس و مدرسه را چه کردند؟
یک مدرسه‌ ایرانی در نزدیکی منزل‌مان در دمشق بود که بچه‌ها به آن‌جا می‌رفتند. تعداد کلاس‌ها و دانش‌آموزان کم بود و بعضا مقاطع مختلف با هم در یک کلاس بودند اما بچه‌ها در کل راضی بودند.
از رابطه اصغرآقا با حاج‌قاسم بگویید.
اصغر شهید سلیمانی را خیلی دوست داشت. شبی که حاج‌قاسم به شهادت رسید اصغر بعد دو شب به خانه آمده بود. خیلی خسته بود و به من گفت که لباس‌هایش را بشویم و صبح زود بیدارش کنم. به او گفتم: «فردا جمعه است و استراحت کن!» اما قبول نکرد. ساعت دو و نیم بامداد بود که گوشی‌اش زنگ خورد. پس از صحبت، سراسیمه به سمت تلویزیون رفت و شبکه‌ها را بالا و پایین کرد و در آخر به من گفت: «اینترنت گوشیت رو روشن کن.» مدام می‌گفتم: «اصغر چه شده؟» و می‌گفت: «میگم!» که دوستش عکسی از محل شهادت حاج‌قاسم فرستاد. دیگر آروم و قرار نداشت و به همسایه‌مان که همکارش بود، تماس گرفت و گفت: «بیا بریم». هرچه اصرار کردم بماند تا حداقل لباس‌های خیس نپوشد، قبول نکرد و رفت. خیلی ناراحت بود و من فردای آن ‌روز حال اصغر را از همکارش پرسیدم و او گفت: «اصغر از ناراحتی هیچ غذایی نخورده و با کسی هم صحبتی نکرده است».
اصغرآقا چند روز پس از شهادت حاج‌قاسم به شهادت رسید؟
شهید سلیمانی 13 دی 98 به شهادت رسید و اصغرآقا 13 بهمن همان سال. دقیقا یک ماه پس از شهادت حاج‌قاسم.
برای‌مان از نحوه‌ شهادت‌شان بگویید.
اصغر توسط ترکش خمپاره به شهادت رسید و همرزمان او سعی داشتند که او را به عقب برگردانند اما چون درگیری و آتش زیاد می‌شود، پیکر را در ماشین رها می‌کنند. پیکر به دست نیروهای تکفیری می‌افتد و پس از تقریبا سه هفته، پیکر بدون دست و سر اصغر با دو اسیر تکفیری تبادل شد.
مزار حاج‌اصغر کجاست؟
پیکر اصغر به خاطر ایام کرونا دو ماه در سردخانه ماند اما در نهایت در گلزار شهدای تهران به خاک سپرده شد.
زندگی پس از شهادت حاج‌اصغر چگونه می‌گذرد؟
دلتنگی خیلی خیلی سخت است اما خوب مسائل و مشکلاتی پس از شهادت گریبان همسران شهدا را می‌گیرد که این سختی را دو چندان می‌کند.
چطور؟ لطفا برای‌مان از مشکلات همسران شهدا بگویید.
طبیعتا پس از شهادت همسر همه‌ وظیفه یک مرد چه در منزل و چه در خارج از منزل، بر دوش زن خانه است. زنی که قبل از شهادت همسرش، تمام دغدغه‌اش تربیت فرزندان بود پس از شهادت باید وظیفه‌ یک مرد را نیز متحمل شود؛ از حضانت بچه‌ها، خوراک و پوشاک گرفته تا اجاره‌خانه و تمامی مسئولیت‌هایی که یک مرد برای رفاه اعضای خانواده انجام می‌دهد. ما همسران شهدایی داریم که اول هر ماه تمام استرس و دغدغه‌شان این است که حقوق‌‌ همسر شهیدشان به دست‌شان می‌رسد یا خیر. از برخی مسئولین که برای همسر و فرزندان شهدا ارزشی قائل نیستند، بسیار گله‌مندم.
خانم ایمانی چه آرزویی دارید؟
با یاری خدا دوست دارم فرزندانم را به‌گونه‌ای تربیت کنم که راه پدرشان را ادامه بدهند و باعث افتخار من و همسر شهیدم باشند. اصغرآقا آرزو داشت رهبر عزیزمان را از نزدیک ببینید اما به آرزویش نرسید. امیدوارم فرزندانم به این آرزو برسند.


گفت و شنود , • نظر

گفت: پایگاه خبری کلسیفاید در انگلیس فاش کرد که دولت انگلیس فقط در یک مرحله 477 میلیون دلار برای سقوط بشار اسد به تروریست‌های تکفیری کمک کرده است.
گفتم: نیروهای مقاومت نیز اسناد و شواهدی داشتند که نشان می‌داد تکفیری‌ها تحت حمایت مستقیم انگلیس و آمریکا و آل‌سعود و امارات هستند.
گفت: معلوم شده که کمک مالی انگلیس به تروریست‌ها هم از کیسه آل‌سعود و امارات بوده است!
گفتم: حیوونکی‌ها، اراذل و اوباش حاکم بر آمریکا و انگلیس و آل‌سعود و امارات چی فکر می‌کردند و چی شد؟! مخصوصاً عربستان و امارات که هم پول داده بودند و هم آمریکا و انگلیس سوارشون شده بودند!
گفت: یک روزنامه‌نگار اردنی با تمسخر خطاب به عربستان و امارات نوشته بود؛ خسته نباشید!
گفتم: یارو سوار خرش بود، رهگذری گفت؛ خسته نباشی؟ یارو گفت؛ من که سوار این حیوون هستم. رهگذر گفت؛ من هم به این حیوون میگم خسته نباشی!


گفت و شنود , • نظر

گفت: سایت خبری «واشنگتن‌فری‌بیکن» اعلام کرده، دو نماینده کنگره آمریکا از دو حزب جمهوری‌خواه و دموکرات، طرحی را ارائه کرده‌اند و از جامعه اطلاعاتی و خزانه‌داری آمریکا خواسته‌اند درباره علت مقاومت ایران در مقابل تحریم‌ها تحقیق کنند!
گفتم: که چه بشود؟!
گفت: در گزارش آنها آمده است که مقاومت ایران در مقابل سخت‌ترین تحریم‌ها یک پدیده غیر‌قابل انتظار است و باید اشکال کار کشف شود!
گفتم: یکی از خان‌ها مریض شده بود برای معالجه‌اش دوتا دکتر خبر کردند ولی پزشک‌ها اشتباهاً به سراغ شخص سالمی رفتند که در حال استراحت بود. هر دو پزشک دست زیر پتو بردند که نبض طرف را بگیرند و بعد با وحشت گفتند نبض مریض بد‌جور می‌زند و حالش وخیم است! طرف پتو را کنار زد و گفت؛ احمق‌ها شما زیر پتو نبض یکدیگر را گرفته‌اید!


گفت و شنود , • نظر

گفت: برخی از مدعیان اصلاحات و اعتدال که طی 8 سال گذشته انبوهی از مشکلات را روی سر ملت آوار کرده‌اند، حالا برای دولت رئیسی نسخه هم می‌پیچند!
گفتم: دیگه چی؟!
گفت: می‌گویند رئیسی باید ظرف 100 روز‌، اقتصاد را سامان بدهد! باید فلان وزیر دولت روحانی را به کار بگیرد! و ...
گفتم: این جماعت اگر کار بلد بودند چرا در این 8 سال که دولت را با آنهمه امکانات و اختیارات در دست داشتند کاری نکردند؟!
گفت: می‌گویند دولت رئیسی باید مسیر دولت کنونی را ادامه بدهد! اصلاً هم به روی خودشان نمی‌آورند که چه بلایی بر سر مردم آورده‌اند!
گفتم: دانش‌آموزی به معلمش گفت؛ آقا اجازه! هرچه تلاش کردم نتوانستم جمله‌ای را که زیر ورقه‌ام نوشته‌اید بخوانم! آقا معلم گفت؛ ‌ای بی‌سواد! نوشته‌ام خوش‌خط بنویس!