گفت: چه خبر؟!
گفتم: ترامپ وزیر خارجهاش را به عربستان فرستاده تا تحقیق کند و ببیند تاسیسات نفتی آرامکو از کجا مورد هدف قرار گرفته و نابود شده است؟!
گفت: که چه بشود؟!
گفتم: الان همه گیج میزنند، یک عده میگویند از عراق بوده، یک عده میگویند از درون عربستان بوده، یک عده میگویند از یمن بوده، یک عده میگویند از ایران بوده، یکی میگوید پهپاد بوده دیگری میگوید موشک بوده و... حالا پمپئو رفته بپرسه چی بوده و از کجا اومده؟! و...
گفت: وقتی آمریکا و کشورهای اروپایی با آنهمه تجهیزات مدرن قادر به کشف ماجرا نبودهاند، از آلسعود فلکزده چه کاری ساخته است؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! از یک گاو پرسیدند چرا اینهمه میدوشنت؟ حیوون سرشو انداخت پائین و هیچی نگفت! میدونی چرا؟ چون گاو که بلد نیست حرف بزنه!
تحلیل
گفت: ترامپ برای تبلیغات انتخاباتی خود جماعتی از کارکنان شرکت نفتی «شِل» را جمع کرده تا برایش دست تکان بدهند و تشویقش کنند!
گفتم: خُب! کارکنان شرکت شل چرا به این اقدام فضاحتبار
تن دادهاند؟!
گفت: تهدیدشان کردهاند که اگر در این میتینگ شرکت نکنید، اضافهکارهایتان را لغو میکنیم!
گفتم: هیچکس هم اعتراضی نکرده است؟!
گفت: یک روزنامه آمریکایی قضیه را فاش کرده و از اینکه ترامپ به این
حال و روز افتاده ابراز تأسف کرده است!
گفتم: یارو گِله میکرد و میگفت چند ساله هر کاری میکنم زندگیم روی غلطک نمیافته! بهش گفتند حالا وقتشه که غلطک بیفته روت!
گفت: آقای واعظی، رئیسدفتر رئیسجمهور گفته است؛ مذاکره با اروپا دارد جدی میشود!
گفتم: مگر تا حالا شوخی بود؟!
گفت: منظورشان این است که کمکم وارد بحثهای جدی میشوند!
گفتم: کدام بحث و گفتوگو؟! به قول معروف «بُز حاضر و دزد حاضر»! صورت مسئله روشن است، اروپا به هیچیک از تعهدات برجامی خود عمل نکرده و مجرم است حالا اگر از خسارتمان صرفنظر کنیم که نباید بکنیم، اروپا باید به تعهداتش عمل کند.
گفت: اینکه مذاکره و چانه زدن ندارد! 15ماه است که دولت به اروپا مهلت دوهفتهای و بعد دو ماهه و بعد یک ساله و... داده است! دیگر چه حرف ناگفتهای مانده است؟!
گفتم: قرار است به اروپا اولتیماتوم بدهند که اگر هرچه زودتر به تعهداتت عمل نکنی، پس کی میخواهی عمل کنی؟!
گفت: ترامپ گفته است «جان بولتون» را برای چانهزنی در مقابل ایران میخواهم!
گفتم: یعنی این جان بولتون آن قدر بیمصرف به نظر میرسد که ترامپ مجبور شده برای دیگران توضیح بدهد که او به چه دردی میخورد؟!
گفت: اما همه میدانند که تنها خاصیت این معاون ترامپ همان«سبیل دسته موتوری»! است که دارد و بهدرد هیچ چیز دیگری نمیخورد!
گفتم: ولی ترامپ توضیح داده که میخواهد در مقابله با ایران، از بولتون به عنوان سگ نگهبان استفاده کند!
گفت: بولتون نمیتواند از خودش مراقبت کند چه رسد به اینکه نقش سگ نگهبان را داشته باشد!
گفتم: یارو برای محافظت از خودش یک سگ لَنگ خریده بود. پرسیدند اگر کسی به تو حمله کند با این سگ چُلاق چگونه او را تعقیب میکنی؟ گفت؛ میگذارمش توی فرقون و حملهکننده را تعقیب میکنیم!
گفت: در خبرها آمده که مقامات عربستان و امارات از واکنش انفعالی ترامپ در مقابل سرنگونی پهپاد فوقپیشرفته آمریکا توسط سپاه، گلایه کرده و آن را برای کشورهای همپیمان آمریکا در منطقه خطرناک دانستهاند.
گفتم: آلسعود و امارات میدانند که ایران همکاری آنها با ترامپ را بیپاسخ نمیگذارد و درسی فراموش نشدنی به آنها خواهد داد.
گفت: حیوونای زبونبسته تازه متوجه شدهاند که چه غلطی کردهاند و در چه گردابی گرفتار شدهاند که نه راه پس دارند
و نه راه پیش!
گفتم: دو نفر برای شکار شیر رفته بودند، تیرشان به خطا رفت و شیر به آنها حمله کرد. یکی از آنها رفت بالای درخت و دیگری وارد یک غار شد، ولی هر چند دقیقه یک بار از غار بیرون میدوید و با حمله شیر دوباره وارد غار میشد! آنکه بالای درخت بود گفت؛ چه مرگته؟ چرا در غار نمیمانی؟
و طرف گفت؛ آخه یک شیر هم توی غاره!
فیلمنامه بسیار منسجم و روان منجر شده است که تمامی اجزای فیلم بخوبی در جایگاه خود قرار بگیرند. وقتی فیلمنامه خوب و منسجم در کار باشد، آن وقت از کارگردان و بازیگر گرفته تا طراح دکور و لباس، همه به خوبی نقششان را درک کرده و هرکدام چیزی به جهان فیلم اضافه میکنند. طبیعی است که وقتی فیلمنامه نویس به یک سینمای قصه گو با جهان خاص خود روی میآورد و به دنبال الگویهای کلیشهای و اثبات شده قبل نیست، میتواند تواناییهای تازهای را در بازیگرانی همچون نوید محمدزاده نمایان کند. آقای محمد زاده توانست از یک بازی بیرونی و کاملا آزادانه خارج و در این فیلم در نقش یک سرگرد درون گرا با بازی کاملاً کنترل شده در آید.
تماشای فیلم سرخ پوست را از دست ندهید که تجربه دلنشینی را در سینما برایتان رقم خواهد زد.
گفت: ترامپ هنگام سخنرانی خود در کاخسفید میک مولوانی، رئیس کارکنان کاخسفید را از جلسه اخراج کرد!
گفتم: چرا؟! مگه چی شده بود؟
گفت: وسط سخنرانی ترامپ سرفهاش گرفته بود و ترامپ با عصبانیت بهش گفت برو بیرون! الان چه وقت سرفه کردنه؟!
گفتم: ولی سرفه اون بیچاره که دست خودش نبوده!
گفت: خب، حتما ترامپ از یک چیز دیگه عصبانی بوده و دق و دلی خودشو سر این مادرمرده خالی کرده! شاید از نتیجه سفر شینزو آبه که همه آرزوهاش بر باد رفته بود، دق و دلی داشته؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! صاحاب خودکار قرمز مرده بود، تا چند ماه مشکی مینوشت!
گفت: انفجار نفتکشهای غولپیکر در بندر نفتی فجیره امارات، شاخص بورس را در ایران 3863 واحد افزایش داده، قیمت نفت افزایش پیدا کرده و قیمت دلار هم پایین آمده است.
گفتم: ایول، دست و پنجه باعث و بانیاش درد نکنه. خب، دیگه چی؟!
گفت: شاخص بورس در کشورهای عربی هم به شدت کاهش یافته است!
گفتم: دیگه چه بهتر!
گفت: آمریکا و اسرائیل و شیوخ عیاش و دستنشانده عرب هم بدجوری به وحشت افتادهاند ولی سعی میکنند ماجرا را کم اهمیت جلوه داده و وانمود کنند که اتفاق مهمی نیفتاده است!
گفتم: از یارو پرسیدند حالت چطوره؟ دیدند جواب نمیدهد، از کسی که کنارش بود پرسیدند اتفاق بدی افتاده که حرف نمیزند؟ گفت، نه، چیز مهمی نیست، فقط یک کمی مُرده است!
محتوای هدفمند و شسته رفته ایی دارد البته در صورتی که از بلوف هایی مثل برخورد قاضی با پلیس و یا زنگ هایی که در زندان زده می شد و... بگذریم. از لحاظ ساخت؛ خوش نبود؛ یک معظل اجتماعی را رصد می کند که بسیار حائز اهمیت می باشد. پلانها و سکانسهایی را درباره نحوه زندگی معتادان و بزرگ شدن فرزندان آنها در این فیلم می بینیم که به جرات می توان گفت تا این حد بی پرده و صریح، تصاویری از آنها را در هیچ فیلمی در سینمای ایران ندیدیم. فیلم؛ شروعی غافلگیر کننده و پرهیجان دارد. سکانس تعقیب و گریز ابتدایی فیلم به اندازه کافی برای جلب توجه تماشاگر کافی به نظر می رسد و پس از آن سی دقیقه ابتدایی فیلم نیز با ضرباهنگ مناسب و معرفی شخصیت ها، نوید بخش یک اثر سینمایی جذاب و تماشایی در ژانر سینمای اجتماعی را به مخاطب خود می دهد. اما این ویژگی های مثبت خیلی دوام نمی آورد و خیلی زود مشکلات یکی پس از دیگری از راه می رسند تا تمام ویژگی های مثبت فیلم را از میان ببرند. فیلم به درستی در ابتدا برای شکل دهی شخصیت ناصر خاکباز در ذهن مخاطب، به سراغ اطرافیان او می رود و از هریک از آنان صحبت های متفاوتی درباره شخصیت و کاریزمای او می شنود. در یکی از این موارد، ما با نامزد سابق ناصر ( پریناز ایزدیار ) مواجه می شویم که در هنگام بازجویی به نکات جالب توجهی درباره شخصیت ناصر اشاره می کند که می تواند نمایانگر حال و روز عجیب او و تمام تناقض هایی باشد که او در جدال با آن در زندگی کنونی اش می باشد. اما فیلم به محض یافتن ناصر، تمام پیش زمینه های ذهنی که درباره او ساخته شده بود را برهم می زند و شخصیتی ساده را ترسیم می کند که هیچ ویژگی منحصر به فردی درباره او به چشم نمی خورد. پس از دستگیری ناصر، ضرباهنگ فیلم نیز دچار مشکلات عدیده شده و به نظر می رسد که سعید روستایی پرده میانی قصه خود را بی اهمیت تر از مقدمه در نظر گرفته است. در پرده میانی ما شاهد سکانس های طولانی و بی خاصیت حضور ناصر در بازداشتگاه هستیم که هر چند دقیقه یکبار به بهانه ای درب آن باز شده و یا ناصر در گوشه ای در حال مکالمه با افراد دیگری است که هیچ تاثیری بر روند داستان ندارند. در واقع هرآنچه که در پرده میانی قصه شاهد آن هستیم در همانجا دفن شده و کارکردی برای ادامه قصه ندارد که این یک ضعف بزرگ و آشکار برای فیلم محسوب می شود. سخنرانی ناصر درباره خانواده و فقر و عواملی که او را به سوی فروش مواد مخدر شیشه سوق داده است، ارزش فیلمنامه را تا حد زیادی کاهش داده و به نوعی شبیه به مرثیه سرایی است. اینکه فیلمساز می خواهد تا مخاطب به جهت زجه زدن های ناصر با او احساس همدردی نماید، دم دستی ترین روش در فیلمسازی برای برانگیختن حس مخاطب است. متاسفانه فیلم در همان یک سوم پایانی و زمانی که با شیب نسبتاً تندی در حال سقوط است، غائله را ختم نمی کند و اثر را به پایان نمی رساند چراکه قصد دارد جزئیات آنچه که بر سر شخصیت های داستانش آمده را به تصویر بکشد و در این مسیر ضعف های دیگری را خلق می نماید که تغییر و تحول یکباره صمد ( پیمان معادی ) در سکانس آخر یکی از این موارد است. تغییری که در طول داستان هیچ پیش زمینه ای برای آن ارائه نمی شود و نمی دانیم که چگونه به یکباره صمد می بایست حس همدردی کسب کرده باشد و آن آدم کم اعصاب همیشگی در طول فیلم نباشد؟ آیا فیلم هیچ نشانه ای از تغییر روحیات صمد به مخاطب ارائه می کند که در نهایت تصویر او را تغییر می دهد ؟ پاسخ خیر است. با تمام ضعف هایی که « متری شیش و نیم » سعید روستایی داشته، باید به نکات مثبت فیلم نیز اشاره کرد که فیلمبرداری یکی از آنهاست. فیلمبرداری که در دقایقی از فیلم از محیط داخلی خارج شده و به سطح شهر می آید تا چندین سکانس جذاب از جمله جمع آوری معتادان و سازماندهی آنان را به تصویر بکشد. سکانس هایی که البته می توانست کارکرد بهتری جز فرم مستند وار داشته باشد. موسیقی نیز نقش پررنگی در داستان ایفا می کند و متناسب با سکانس های فیلم، قطعات گوش نوازی را می نوازد. تدوین فیلم نیز اگرچه می توانست وضعیت بهتری داشته باشد اما روی هم رفته می توان از آن به عنوان نکته مثبت یاد کرد. در میان بازیگران، بهترین بازی متعلق به پیمان معادی در نقش مامور پلیس است که مخصوصاً در ابتدای فیلم به خوبی آن را به اجرا درآورده است. به راحتی می توان گفت که شخصیت صمد یکی از واقعی ترین پلیس هایی است که در سالهای اخیر در سینمای ایران خلق شده. صمد شخصیت خاکستری است که نشانی از پلیس همواره مثبت و بی نقص و عاری از هرگونه اشتباه را ندارد و مانند تمام انسانهای جامعه دچار خشم و اشتباه می شود و حتی در دقایقی از فیلم به دروغ متوسل می شود تا کار خود را راه بیندازد. معادی در نقش صمد بازی بسیار خوبی ارائه داده و چنانچه فیلمنامه یکدست می بود، می شد که از او به عنوان یکی از ماندگارترین پلیس های سینمای ایران نیز یاد کرد. نوید محمد زاده در نقش ناصر نیز بازی خوبی ارائه داده اما چنانچه شخصیت پردازی ناصر می توانست بهتر باشد، محمد زاده فرصت بهتری برای خارج شدن از کالبد کلیشه ای سالهای اخیرش به عنوان یک قربانی شرایط می داشت و می توانست بازی متفاوتی از خود ارائه نماید. ناصر در « متری شیش و نیم » یک مواد فروش بزرگ و ترسناک معرفی می شود اما آنچه که فیلم از ناصر ارائه می دهد، شخصیتی متزلزل و کم مایه با رگه های احساسی بالاست که تعریف درستی از آن در فیلمنامه ارائه نمی شود و به همین جهت او گنگ باقی می ماند. هرچند که بازی نوید محمد زاده بهرحال شخصیت ناصر را سرپا نگه داشته می دارد. « متری شیش و نیم » می توانست اثر اجتماعی ماندگاری در سینمای ایران باشد اگر رویه 30 دقیقه ابتدایی هیجان انگیز خود را حفظ می کرد و به شعارزدگی روی نمی آورد. فیلم می توانست خرده داستان های مهمی را در تقابل صمد و ناصر خلق نماید، اما فیلم خیلی زود قهرمان و ضد قهرمان را در مقابل هم قرار می دهد و متاسفانه هیچ ایده ای هم برای این تقابل نداشته و در نهایت مسیر فیلم را به سمت شعار زدگی پیش می برد و باعث می شود فیلم جدید روستایی یک اثر کاملاً معمولی با بازیهای خوب باشد. در نهایت پیشنهاد تماشای آنرا می دهیم.
گفت: پایگاه رسمی اطلاعرسانی دولت اعلام کرد؛ اولین پیام سفر روحانی به رهبران عراق این است که روحانی از قدرت قابل توجهی برخوردار است و لازم نیست آنها با سایر نهادها و چهرههای نظامی گفتوگو کنند!
گفتم: این ادعای سایت رسمی دولت که دقیقا همان خواسته داعشیهاست! یعنی با نظامیان ایران که اصلیترین عامل نجات عراق از چنگ تروریستهای وحشی داعش بودند رابطه نداشته باشید تا مردم عراق دستبسته به داعش تحویل داده شوند!
گفت: حضور روحانی در عراق و امنیت او مدیون فداکاریها و جانبازیهای سپاه و مخصوصا سردار سلیمانی است. وگرنه دولت در مذاکرات غیر از تحمیل برجام، افزایش تحریمها، از دست دادن تاسیسات هستهای و... چه هنر و دستاوردی داشته است؟!
گفتم: گردانندگان سایت دولت هم متوجه شدهاند که حمایت آنها از داعش بدجوری لو رفته است، این کلیپ را حذف کرده و ادعا کردهاند که اشتباهی روی سایت رفته!
گفت: تنها احتمال اشتباه این است که میخواستند برای آمریکا بفرستند ولی اشتباها روی سایت دولت گذاشتهاند!
گفتم: عذر بدتر از گناه آوردهاند! یارو توی هواپیما رفت دستشویی. یکی چمدونش رو روی صندلی او گذاشت و وقتی طرف برگشت، گفت؛ ببخشید فکر کردم پیاده شدی!