گفت: روزنامه صهیونیستی هاآرتص نوشته است وزیر جنگ اسرائیل با وزیر جنگ آمریکا دیدار داشته و درباره راههای مقابله با ایران گفتوگو کردهاند!
گفتم: مثلاً چه گفتهاند و چه تصمیمی گرفتهاند؟!
گفت: هاآرتص درباره متن گفتوگوی آنها گزارشی نداده است!
گفتم: آمریکا به قول کارشناسان آمریکایی ضعیفترین دوران خود را تجربه میکند و با دهها بحران سخت نظیر بحران کرونا، احتمال جنگهای داخلی، بحران مالی، بحران ناشی از جنگ اوکراین، بحران غذایی، بحران افزایش قیمت نفت، بحران غارت فروشگاهها، بحران حملات مسلحانه به شهروندان و... روبهروست و رژیم صهیونیستی با بحران موجودیت دست و پنجه نرم میکند و علاوهبر تلفات بیسابقه و همه روزه صهیونیستها در سرزمینهای اشغالی، از سوی چند جبهه مقاومت در محاصره است و...
گفت: پس، اتاق ملاقات را اشتباه گرفتهاند!
گفتم: یارو از کیوسک تلفن بیرون آمد، یکی پرسید؛ کار میکنه؟ گفت؛ آره! ولی آفتابه نداره!
تحلیل
گفت: دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها بعد از آن همه زوری که زدند تا مردم را علیه طرح اخیر دولت تحریک کنند و بعد از آن همه یقهای که از خود پاره کردند، به کجا رسیدند؟!
گفتم: در چند نقطه از چند شهر، تعداد اندکی دست به تظاهرات زدند که با مقابله مردم روبهرو شدند.
گفت: در یک کشور با جمعیت 80 میلیونی، وجود چند صد نفر کماطلاع و فریبخورده و تعدادی مزدور و کاسهلیس بیگانه طبیعی است و نشانه آگاهی اکثریت قریب بهاتفاق مردم و همراهی و اعتماد آنها به صداقت دولتمردان است.
گفتم: بیبیسی و VOA و سایتهای ضدانقلاب داشتند خودشان را جر میدادند که ایهاالناس بریزید توی خیابانها و اعتراض کنید و...
گفت: آن اندک مردم عادی هم که وقتی متوجه اصل ماجرا و حضور مزدوران شدند، پا پس کشیدند. حالا مزدوران کاسهلیس برای کارفرمایان آمریکایی و اسرائیلی و انگلیسی خود چه گزارشی دارند؟!
گفتم: یارو پیراهنی را دزدیده بود. رفت بفروشد او را شناختند و پیراهن را پس گرفتند و با مشت و لگد به حسابش رسیدند. وقتی پیش دوستانش برگشت، پرسیدند؛ چند فروختی؟
گفت؛ چهل پنجاه تا مشت و لگد بیشتر از قیمت خرید!
گفت: چه خبر؟!
گفتم: یکی از روزنامهها که قبلاً با اسلام و انقلاب همراه بود و چند سالی است به جمع روزنامههای زنجیرهای و غربگدا پیوسته است در شماره دیروز خود یادداشتی از یک جاسوس فراری و تحت تعقیب را به چاپ رسانده!
گفت: شاید یارو از جاسوسی ابراز ندامت کرده و این روزنامه یادداشت ندامتآمیز او را چاپ کرده؟!
گفتم: ای عوام! اولاً از کی تا به حال روزنامههای حامی غرب از ابراز ندامت جاسوسها حمایت میکنند؟! و ثانیاً، این جاسوس فراری در یادداشت خود به نظام حمله کرده و کینه آمریکایی و اسرائیلی خود از دولت مردمی سیزدهم را بیرون ریخته است!
گفت: پس بگو! ... با دیدن حمله او به دولت ذوقزده شده و یادداشت او را چاپ کرده!
گفتم: یارو هندوانهای را از دست یک دزد گرفته و مشغول خوردن بود! به او گفتند؛ حرام است! گفت من به حلال و حرام بودنش چیکار دارم! به خاطر خُنکی میخورم!
گفت: روزنامه سازندگی تمام صفحه اول خود را به کاریکاتوری از دکتر مخبر اختصاص داده که یک قرص کوچک نان در دست دارد و با تیتر درشت نوشته است «دولت رابین هودی»!
گفتم: منظورش چیست؟ که چی؟!
گفت: چون مخبر گفته است اجازه نمیدهیم ثروتمندان و صاحبان درآمدهای بالا از یارانهای که متعلق به اقشار مستضعف است استفاده کنند، دکتر مخبر را به رابین هود تشبیه کرده است!
گفتم: حالا که سواد ندارند، کاش لااقل در برنامه کودک چندتا کارتون از رابین هود دیده بودند تا میفهمیدندکه از رابین هود با عنوان قهرمان حمایت از محرومان یاد میشود و متوجه میشدند که برخلاف دشمنی کور خود با دولت و دکتر مخبر، از ایشان دفاع کرده و دولت را قهرمان حمایت از محرومان معرفی کردهاند.
گفت: بیخود نیست که میگویند یک دشمن کمشعور از هفت تا دهکده ششدنگ بیشتر میارزد!
گفتم: یارو میگفت بچه که بودیم فکر میکردیم ماکارونی رو مثل برنج میکارند اما حالا که بزرگ شدیم تازه متوجه شدیم که ماکارونی درخت داره!
گفت: نتانیاهو با عصبانیت کیهان روز پنجشنبه را به دست گرفته و توئیتزده که نباید از نقشههای ایران علیه اسرائیل غافل باشیم!
گفتم: حالا اعتراضش چه بوده؟!
گفت: عصبانیت از تیتر اصلی کیهان که از «هماهنگی نیروهای مقاومت برای پایان دادن به اشغال فلسطین» خبر داده بود و یقه جر داده که چرا هولوکاست را نفی کردهایم!
گفتم: علاوه بر صدها سند تاریخی که دروغ بودن هولوکاست را اثبات میکند، قویترین دلیل برای اثبات دروغ و جعلی بودن هولوکاست اینکه هرگونه تحقیق درباره آن ممنوع است!... و اما تیتر یک کیهان از یک واقعیت انکارناپذیر خبر میدهد و آثار فروپاشی را به وضوح میتوان دید.
گفت: پس این جنایتکاران حرفهای دلشان را به چه خوش کردهاند؟!
گفتم: یارو میگفت؛ کسانی هستند که ما را دوست دارند اما، ما نمیفهمیم و ما هم کسانی را دوست داریم ولی آنها نمیفهمند. پس نتیجه میگیریم ما یک عده نفهم هستیم که اینجا دور هم جمع شدهایم!
هفدهم ماه مبارک رمضان، از روزهای بسیار مبارکی است که جنگ بدر در آن واقع شده است. روایات بسیاری دلالت بر این دارد که در شب بَدْر، حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله به اصحاب فرمود کیست امشب براى ما برود از چاه آب بکشد و بیاورد؟ اصحاب سُکوت کردند و هیچکدام اِقدام بر این کار نکردند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام مشکى برداشت به طلب آب بیرون رفت و آن شب شبى بود سرد و باد مى آمد و ظلمت داشت، پس رسید به چاه آب و آن چاهى بود بسیار گود و تاریک و آن حضرت دَلْوى نیافت تا از چاه آب کشد لاجَرَم به چاه پایین رفت و مشک را پر کرد و بیرون آمد رو کرد به آمدن که ناگاه باد سختى برخورد به آن حضرت که آن جناب از سختى آن نشست تا برطرف شد پس برخاست و حرکت فرمود که ناگاه باد سخت دیگری مانند آن آمد آن حضرت نشست تا او نیز ردّ شد دیگر باره برخاست برود مرتبه سوم نیز همان نحو بادى رسید و آن حضرت نشست و چون ردّ شد برخاست و خود را به حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله رسانید. حضرت پرسید که یا اَبَاالحسن براى چه دیرآمدى عرض کرد که سه مرتبه بادى به من رسید که بسیار سخت بود و مرا لرزه فراگرفت و مَکثَم به جهت برطرف شدن آن بادها بود فرمود آیا دانستى آنها چه بود یا على؟ عرض کرد: نه؛ فرمود آن اوّل جبرئیل بود با هزار فرشته که بر تو سلام کرد و سلام کردند و دیگرى میکائیل بود با هزار فرشته که بر تو سلام کرد و سلام کردند و پس از آن اسرافیل بود با هزار ملائکه که سلام کرد بر تو و سلام کردند و اینها فرود آمدند به جهت مَدَدِ ما
به جمال بی مثال آقا امیرالمونین علی علیه السلام صلوت